خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

مثل دوری هستم . همون ماهی فراموشکار
گاها که زمان می گذره گاها کارهامون برای خودمون تعجب برانگیزه .. حتی نگاه به احساس هایی که داشتیم عجیب هست و درون خودمون میگیم "واقعا من،.. "و هر بار جای خالی رو با جمله ای متفاوت تکمیل می کنیم ..

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

آهنگ "Tha 'Thela" یکی از موفق‌ترین آثار "دسپینا وندی" است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شده است. متن این آهنگ به زبان یونانی است و ترجمه آن به فارسی به شرح زیر است:

Verse 1:
می‌خواهم بروم، می‌خواهم بروم
چرا اینجا می‌مانم؟
می‌خواهم بجنگم، می‌خواهم احساس کنم
دردمند باشم، به جای اینکه فراموش کنم

Chorus:
می‌خواهم، می‌خواهم
به جای اینکه فراموش کنم
می‌خواهم، می‌خواهم
دردمند باشم

Verse 2:
می‌خواهم بروم، می‌خواهم بروم
نمی‌توانم اینجا بمانم
می‌خواهم بجنگم، می‌خواهم احساس کنم
دردمند باشم، به جای اینکه فراموش کنم

Chorus:
می‌خواهم، می‌خواهم
به جای اینکه فراموش کنم
می‌خواهم، می‌خواهم
دردمند باشم

Bridge:
تا زمانی که به دنبال راهی برای خودم هستم
تا زمانی که نمی‌دانم کجا باید بروم
می‌خواهم بروم، می‌خواهم بروم
نمی‌توانم اینجا بمانم

Chorus:
می‌خواهم، می‌خواهم
به جای اینکه فراموش کنم
می‌خواهم، می‌خواهم
دردمند باشم

Outro:
به جای اینکه فراموش کنم
می‌خواهم دردمند باشم
می‌خواهم، می‌خواهم
به جای اینکه فراموش کنم
می‌خواهم، می‌خواهم
دردمند باشم

این قسمتی از ترک  Wrong Side Of Heaven هست که تو دهنم چن روزه زیادی مانور میره 

جدا از این ها،خوندن کتاب  راه باریک آزادی داره مغزم رو جوش می اره خیلی متحیر کننده هست . 

امروز هم 5 و ربع بیدار شدم ... زود سرکار بودم ... چیز زیادی برای گفتن نیست 

جز اینکه  آذر آستانه ، مدیر شده و جابجا شده و فضای کاری خودم یکم سرد تر شده ، من که با اهنگ و اینا سرگرمم 

به مصطفی هم بعد شوخی های اخیرش هی گفتم داری ذره ذره با حرفات بیشتر برام بی ارزش میشی . 

بگذریم از کارم . 

کدوم خری جز من اینجا مینویسه 

تنها دلیلی که خودمو خر می کنم و قانع می کنم که اینجا بنویسم اینه که میدونم مطالبم رو انتقال میدم به توییتر و اینجوری کمی دلگرم میشم 

تازشم محیط کاربری این بلاگ رو دوست دارم جمع و جور و کار راه اندازه 

امروز مریم از برنامه عروسی اخر هفته خواهرزاده خودش یا شوهرش میگفت ،این روزا خیلی کم میخوره که فیت شه با لباس شبش... 

دیگه اینکه یک میلیون کم اوردم و از مهراان قرض کردم . 

برنامه مشهد رفتن هم رو هواس

زهرا می خواد که بره مسافرت . 

حالا چی بگم باز من چند روز تعطیل هم باشه با این سایت خودم سرگرمم 

نمی دونم چرا react router رو نمی تونم زود کانفیگ کنم بره پی کارش . 

خوب برم اسپرسو رو بخورم و شروع کنم به کارهای وب سایت خودم 

فلن . 

 

 

 

امروز برای اولین بار توی چند ماه گذشته مرخصی گرفتم ،سردرد دارم که اونم از سرماخوردگی یه .. به هر حال این روزها چون روزهایی هست که دیگه تکرار نمیشه میخوام ازش بنویسم . من منتقل شدم به سازمان اب تهران توی خیابان فاطمی حجاب . 

درخت ها و بوته های گل و محیط خیلی سبز و فرحبخشی داره . با آلارم  5 و 15 بیدار میشم و بعد آماده شدن قهوه و پرکردن ماگ راه می افتم ، خیلی حواسم به انتخاب ماگ بود ،چون نبایستی حتی یه ذره نشتی می داشت ، خلاصه 5:35 توی مترو هستم و با مترو میرم ایستگاه  جهاد ، میدونم که ازدحام مردم تو  مترو  از شروع بکارش (پنج و نیم) تا یکساعت بعدش بصورت نمایی افزایشی هست و تمایل به ازدحام ندارم .

تا رسیدن به ایستگاه جهاد معمولا با فیدیبو صفحاتی کتاب خوندم و اهنگ هایی رو هم با ایرپاد (و فعال بودن نویز کنسلینگ )گوش دادم . 

دیروز ساعت یک عصر کار زیادی نداشتم ،تسک خوندن فایل از اکسل هم و بردنش تو دیتابیس انجام شده اما بهینه نیست و زمان زیادی اجرای پراسیجرهاش طول میشکه ، ضمنا  بایستی فرم های ری اکت اون رو هم هرچه سریعتر درست کنم. منتها این کار دقت  و حوصله می خواد و کاری نبود که بشه ساعت یک شروع کرد (از 6:15 بی وقفه کار کرده بودم)

برای استراحت دادن رفتم فروشگاه سپه سر کارگر فاطمی ، طبقه بالا چیزی نخریدم و بعد رفتم زیر زمین که سوپر مارکت هست ، ساندویچ سرد نداشت .. خلاصه از یه سوپری یه ساندویچ فیله مرغ گرفتم و با یه نوشابه قوطی ای .. ساندویچ 460 کالری بود و یه نوشابه 120 کالری جدا از زور بودنش ... رفتن به پارک لاله می چسبید . جدا از کلاغ ها و گربه ها سه تا زوج دختر پسر هم دیدم .. توی آرامش و وزش باد بهاری و افتاب مستقیم که البته زیر درخت های کم برگ قسمتی از شدتش گرفته میشه لذت خاصی رو بردم ،داشتم فکر میکردم که با این تهدید جدید رهبر تو سخنرانی هاش مبنی بر تشدید برخورد با بی حجابی چه اتفاقی رخ خواهد داد ... 

به هر حال  من هیچ وقت دنبال رنگی کردن یه چیز سیاه و سفید نیستم اما همون لحظه میدونستم که دارم خاطره ای میسازم که تو آینده به هش بر میگردم .

اینکه این روزها شاید دیگه مشابهش پیدا نشه ،این روزهایی که این همه تشویش وجودداره ، این که من نگران تهیه دلار ویورو هستم و کارفعلیم برام پس اندازی نداره 

 

وقتی جایی مثل توییتر هست من چرا باید اینجا بنویسم برای خودم هم سواله ؟ منتها سعی می کنم یه روز مطالب رو منتقل کنم 

میخوام پادکست گوش بدم از جادی 

دیگه اینکه ساعت 5 برای خودم قهوه درست کردم . 

6 تو مترو بودم و راه افتادم 

پیاده 16 دقیقه ای خودمو رسوندم به سرکارم 

الان هم که 7 و 11 شده به خاطر برق رفتن و ... خورده کاری یه 

اولین کارم باید تکمیل کار اخرین وصول قبض آب  تمامی مشترکین تهران باشه ...

خواب موندم با اسنپ اومدم یه مسیر خونه تا اداره 55 شد بعلاوه یک کیک صبحانه 10 تومنی 

الان پشت سیستم گزارشات اول ماه معوقات رو دارم تهیه می کنم 

 

برای انتخاب مشخص ایندم ...

نتیجه 

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

المص (1)

 

این کتابى است که بر تو نازل شده; و نباید از ناحیه آن، ناراحتى در سینه داشته باشى! تا به وسیله آن، (مردم را از عواقب سوء عقاید و اعمال نادرستشان) بیم دهى; و تذکرى است براى مؤمنان. (2)

 

از چیزى که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید! و از اولیا و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید! اما کمتر متذکر مى‏شوید! (3)

 

چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم!و عذاب ما شب‏هنگام، یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد. (4)

 

و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آنها آمد، سخنى نداشتند جز اینکه گفتند:«ما ظالم بودیم! س‏ذللّه (ولى این اعتراف به گناه، دیگر دیر شده بود; و سودى به حالشان نداشت.) (5)

 

به یقین، (هم) از کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد; (و هم) از پیامبران سؤال مى‏کنیم! (6)

 

و مسلما (اعمالشان را) با علم (خود) براى آنان شرح خواهیم داد; و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستیم)! (7)

 

وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است! کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! (8)

 

و کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سبک است، افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، بخاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما مى‏کردند، از دست داده‏اند. (9)

 

ما تسلط و مالکیت و حکومت بر زمین را براى شما قرار دادیم; و انواع وسایل زندگى را براى شما فراهم ساختیم; اما کمتر شکرگزارى مى‏کنید! (10)

 

ما شما را آفریدیم; سپس صورت بندى کردیم; بعد به فرشتگان گفتیم: «براى آدم خضوع کنید! » آنها همه سجده کردند; جز ابلیس که از سجده‏کنندگان نبود. (11)

 

(خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» گفت: «من از او بهترم; مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل!» (12)

 

گفت: «از آن (مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنى! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکى! (13)

 

گفت: «مرا تا روزى که (مردم) برانگیخته مى‏شوند مهلت ده (و زنده بگذار!)» (14)

 

فرمود: «تو از مهلت داده شدگانى!» (15)

 

گفت: «اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین مى کنم! (16)

 

سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى‏روم; و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت!» (17)

 

فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و عار و خوارى، بیرون رو! و سوگند یاد مى‏کنم که هر کس از آنها از تو پیروى کند، جهنم را از شما همگى پر مى‏کنم! (18)

 

و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید! و از هر جا که خواستید، بخورید! اما به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود!» (19)

 

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد; و گفت: س‏خ‏للّهپروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرده مگر بخاطر اینکه (اگر از آن بخورید،) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند!» (20)

 

و براى آنها سوگند یاد کرد که من براى شما از خیرخواهانم. (21)

 

و به این ترتیب، آنها را با فریب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى که از آن درخت چشیدند، اندامشان ( عورتشان) بر آنها آشکار شد; و شروع کردند به قرار دادن برگهاى (درختان) بهشتى بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را ندا داد که: «آیا شما را از آن درخت نهى نکردم؟! ونگفتم که شیطان براى شما دشمن آشکارى است؟!» (22)

 

گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود!» (23)

 

فرمود: «(از مقام خویش،) فرود آیید، در حالى که بعضى از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود! (شیطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و براى شما در زمین، قرارگاه و وسیله بهره‏گیرى تا زمان معینى خواهد بود.» (24)

 

فرمود: «در آن ( زمین) زنده مى‏شوید; و در آن مى‏میرید; و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.» (25)

 

اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مى‏پوشاند و مایه زینت شماست; اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکر (نعمتهاى او) شوند! (26)

 

اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را مى‏بینند از جایى که شما آنها را نمى‏بینید; (اما بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند! (27)

 

و هنگامى که کار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم; و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمى‏دهد! آیا چیزى به خدا نسبت مى‏دهید که نمى‏دانید؟!» (28)

 

بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است; و توجه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید! و او را بخوانید، در حالى که دین (خود) را براى او خالص گردانید! (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمى‏گردید! (29)

کتاب درباره زندگینامه رومن گاری است . چقدر جالب اولین جمله کتاب این هست :

تمام شد

همون اول وضعیت موجود رو شرح میده و شروع میکنه به داستان سرایی . اینکه  در کرانه بیگ سور قرار گرفته و برای اینکه بازهم موقعت فیدبک به گذشته ها رو بازهم بیشتر فراهم کنه با این ادامه میده که 

کرانه بیگ سور سرد و خالی است و ماسه نرم با تن فرو افتاده ام مهربان. مه برخواسته از دریا همه چیز جز خاطره ها محو می کند .

 

من همین دو فصل اول را خوانده ام 

بازگشت به گذشته و زندگینامه با شرح جزئی ترین مسایل منجمله انتخاب نام رومن برای خودش

جایی از داستان از مادر خودش با آوردن جزئیاتی از شخصیتش و بعد تعریف یک ماجرا به دقت تمام متنی رو تو ذهنتون حک میکنه که مدت ها در خاطرتان خواهد ماند

مادر بیفتکی که با لبخندی چنان شادمانه و پرغرور به عنوان ناهار جلویم میگذاشت که انگار مظهر مبارزه پیروزمندانه اش علیه تهیدستی فلاکت است.درحالیکه دست ها را روی سینه می گذاشت ،می ایستاد و با نگاه خشنود و مشتاق مادری که به فرزندش شیر میدهد، خوردنم را تماشا می کرد.خودش هرگز به بیفتک لب نمی زد و میگفت که پرهیز غذایی دارد....

یکروز برای نوشیدن لیوانی آب به آشپزخانه رفتم ،تابه را روی زانوانش گذاشته بود و داشت با تکه های نان آن را به دقت پاک می کرد و لقمه ها را با اشتهای فراوان می خورد. کوشید تا زیر دستمال سفره تابه را پنهان کند،اما دیگر خیلی دیر شده بود ....

 

 

هممم کلاس زبان ترم اخرمه ... یعنی برای نمره 7.5 عمومی که میخوام دیگه کفایت میکنه و باس دو ماهی برم دوره امادگی ازمون و اینا..

البته کنارش دارم کتاب های کمک اموزشی رو تموم میکنم و اینا ...

دقیقا یه ماه پیش بود سر کلاس .. دیگه دیسکاشن شده ... بعد گند 1500 نفر تلفات و دیدن ادمایی که هر روز تو مشکلات گرونی و کشته شدن سردار سلیمانی و پیاده روی های عادی کنار دانشگاه تهران و جلوگیری از تجمعات و ... و .... و همه این سختی ها ... 

سوال مورد بحث این بود 

is it life fascinating...

دقیقا 

همه به این موضوع اشاره میکردن

دقیقا  همون موقع هایی که خبر اصابت موشک به هواپیما مسافربری داره شنیده میشه ...

واقعا هیچ چیز مث زندگی تازگی نداره ؟

دقیقا از همون روز که تا الان 3 هفته میگذره هنوز این صداهه مث منژیت تو گوشمه ...

زندگی شور افرین هس؟

می تونه باشه 

و دارم خودمو اماده میکنم برای چیزایی..

میدونی بعد رفتن هفت سال پیش صالحه و موندن من ایران ...خیلی چیزا عوض شد... 

مبهمه نوشتم و فقط میتونم بگم 

دو خط موازی در فضای سه بعدی می تونن هم رو قطع کنند

جمله بالام مبهمه اما صحبتم اگه تو مخاطبم بودی اینه

زندگی و اینکه میتونیم زندگی رو برای خودمون .. نزدیکا و دوستامون بهتر کنیم 

سخت هست ولی ممکنه 

امیدوارم ...

یاد جمشید می افتم تو اون قسمت پاییز که می گفت 

یعنی می خوام بگم زندگی هنوز قشنگی هاشو داره 

 

یاد داشت مهم 

همم با توجه به اینکه از کپی پیست خوشم نمی اد این دو پست قبلیم رو حذف میکنم ... 

 

دریای درون

در بی‌وزنی اعماق

که آرزوها برآورده می‌شوند

دو آرزو با هم یگانه می‌شوند

نگاه من و نگاه تو

همانند انعکاس صدایی خاموش، بی‌پایان تکرار می‌شوند

این متن رو تو 25 تا 26 سالگی نوشته بودم با بازبینی اینجا می نویسم ...

 

 

 

پیوند : ماکوندو شهری خیالی هست که خیلی دقیق توصیف شده ولی وجود خارجی ندارد 

اما وجود آن از هر شهری واقعی تر هست ... 

از نام کافه ها،کتابفروشی ها و هتل گرفته تا طعم خاص نوعی شکلات... ماکوندو زنده تر از هر چیزی است .

از نام بی نهایت شهری که وجود داشته اند... اما نام و یادی از آنها نیست  

 

بعد کل پیگیری کردن مدارک و تکمیل مدارک شرکت جهت ایجاد دامنه وب سایت 

در اخر با ایراد مواجه شدم 

ایراد هایی که در فرایند اجرایی سازی سامانه ایرنیک دیده نشده است .

جدا از اینکه تمامی مراحل نیاز به تایید یک کارشناس مستقر در سامانه را دارد 

واقعا جالب هست که من در کمتر از ۵ دقیقه می توانم یک دامنه .com  ثبت نمایم ان هم بدون ایراد


من بحثم دامنه نیست .. برای شرکت مطمینا یک دامنه دیگر روی بطریقی که راه ان را از باگ های فرایند سامانه ایرنیک خوانده ام می سازم ...

بحث تخصصی اینجا لازم نیست..

صحبت من اینجا ادعایی است که همه ما داریم با اینکه راهکاری دیده نشده است افراد کارشناس ان هم نمی توانند خلاقیت به خرج بدهند و راهکاری مقابل ما قرار دهند

اما به راستی علت را می توان ریشه یابی دقیق تر نمود؟

به نظر من کارشناسان محترم در مراکز دولتی مشغول به کار شده اند نیازی ندارند که کار را راه بیندازند و وقتی در چارچوب کاری به بن بست میخورند دغدغه ای برای رفع مشکل نمی بینند

و شما هم بارها با این اتقاق ها مواجه شده اید.


در نهایت لعنت به این وضع موجود 

من این پست را ادامه میدهم....


بگذیرم اهنگ ماه کامل کمتر شناخته شده از گروه المانی sash فوق العاده است 

امیدوارم لذت ببرید 




و تولدش مبارک منی که تولدش رو بعد از سال ها تبریک نگفتم ... 

امشب بعد رفتن به اینستا اولین کسی رو که سرچ کردم خودش بود و دیدن سوربرایز تولدش...






خوب قسمت اول فصل هشتم سریال game of thrones اومده این روزا خیلی ها تو ذهنشون دوباره دارن موسیقی این فیلم رو تو بک گراند ذهنشون مرور میکنن

قرار شده برم اینستا دوباره و صفحه استاد زبان رو دنبال کنم 

یه نفر انگشتش رو تو مترو از دست داده بود و می خواستند بزارن انگشتو توی فریزر و با اون فرد ببرند بیمارستان و عادی بودن ماجرا از دید همه 

بازگشت قیمت طلا به قیمت اولیه اش

ناراحتی مامانم از اینکه میخواد خونه به اسم خودش زده بشه و فکر میکنه ممکنه من بعدها که زن گرفتن چون خونه به نام من نیست ... زنه بخواد خونه رو بالا بکشه و ....

اخبار نقیض این روزهای اخبار ایران که میگه تازه سپاه از سوی امریکا جزو نیروهای تروریست شناخته شده ... والا فکر میکنم سالهاست این اعلام شده منتها باید روزنامه های امریکایی رو خودم بخونم 

وضع بد بازار کار ایران در شهرداری ها که در کنار تعدیل نیروها ساعات کاری را نیز تا ۸ شب کرده اند

نیروهای کاری در عسلویه که خواستند نفراتی که در شرکت های پیمانکاری سپاه هستند یا مستقیما عضو سپاه شوند و یا تسویه کنند 

وضعیت معلق پرستاران که علاوه بر اینکه استخدامی در سال جاری صورت نخواهد پذیرفت بلکه بایتسی در هر بخش نیرو و یا نیروهایی تعدیل شوند !

وضعیت سازمان اب که قرار است اقرایش حقوق به اندازه ۳۷ درصد داشته باشد.

تخریب بی سابقه سیل  

سه بار کتک خوردن یکی از مسپولین استان های سیل زده که در جریان ماجراها در خارج از کشور به سر میبرده (در خصوص صحت ماجرا اطلاعی نیست)

برداشتن فردوسی بخاطر پرده برداشتن فرد از سازمان ها و افشای رانت ها . ...


وقتی همین دیروز با احسان صحبت میکردم اونم تلفنی  راجه به موفقیت سیر کاریش برای رفتن به استرالیا پرسیدم 

اصلا بحث احسان با من فرق می کنه ُاحسان فوق لیسانس رو تو بهشتی تموم کرده تو رشته صنایع و مدیریت پروژه . سربازیش رو به عنوان نخبه و پروژه هایی که برای صنایع دفاع نوشت خیلی کم کرد و فقط یه دوره اموزشی سه ماهه به عنوان سربازی رفت فقط و فقط همین . پسری که اردیبهشت امسال میشه ۲۸ سال . 

برگردم به صحبتم یهو تو صحبتای کاریش گفت که برای ادامه تحصیل داره میره استرالیا ... و تو استرالیا تا ۳۳ سال راحت پذیرش میگیره و بعد از اون یکم سخت تر میشه و ....

کلی معیار و امتیاز وجود داره خوب...

من اصلا برنامم متفاوته .. می دونم مقصدم رو ... اصلا من دو سالی میشه که دارم المانی میخونم انگلیسی ام هم خوب بوده ...منتها بحث سن چون همیشه حساسیت برانگیز و واقعا غم انگیز بوده به هر حال ناراحتم میکنه 

سنی که واقعا .... بزار ناتموم بزارم تموم کردن جملم رو اصلا سن سی به بعد  خیلی حساسه ... یعنی واقعا تو این برهه به بعد دقیقا میدونی چی میخوای ...

تلاشات رو خیلی دقیق برای چیزی که میخوای انجام میدی ...ولی ناراحتی ... محدود تر بگم من ناراحتم ... بخاطر خیلی از کارهایی که دوست دارم تا این سن انجام میدادم 

بخاطر چک لیستی از اهدافی که میخواستم توی سی سالگی به اونا رسیده باشم ... الان سه سال دیگم گذشته و نرسیدم بهشون 

اما برگردم به صحبت 

انرژی من با اون زمانی که تنها سه ساعت میخوابیدم تو ۲۲ سالگی فرق کرده مسلما کمتر شده ... 

زمانی که همه جور کاری تو دوره دانشجویی انجام میدادم ... کتاب ها رو می بلعیدم... چیزی از خستگی نمی دونستم و میخواستم تو همه زمینه ها از موسیقی زبان عکاسی و هنر گرفته و کارای تحصصی همه و همه رو به سرانجام برسونم

برگردم به خودم انرژیم رو باس مدیریت کنم ... کلا هنر من تو زندگی از این به بعد مدیریت زمان و متناسب با توانایی ام بایستی باشه 

همین صحبت رو ملکیان داشت .. این که استاد میگفت من با این سنم با اینکه هنوز معلم هستم مسلما انرژی و شادابی و حوصله یه معلم جوون رو ندارم اما برای اینکه بتونم همچنان به عنوان معلم باقی بمانم بسیار تلاش میکنم در دیگر نکاتی که باعث بشه همچنان من به عنوان معلم بمانم .....

واقعیت زندگی من الان اینه انرژی دارم اما کمتر ... مسلما کمتر هم خواهد شد اما شاید کافی باشه برای رسوندن من به اهدافم 

مثلا الان من یک ساعت خوابیدم تا بتونم تا یک شب تمرین های کلاس و مرور زبان المانیم رو برای جلسه فردا انجام بدم... 

من این متن رو ویرایش میکنم 

اگه مخاطب من باشید تو این متن .. شاید از به هم ریختگی حرفام و عدم متکلم وحده بودن ضمیر جملاتم تعجب کنید و حق میدم .. چون ذهن خود من هم با پراکندگی بخاطر استرسم مواجه است .

به هر حال معنای غایی زندگی من می تونه این باشه کمی افسوس بخاطر این سنم .. .اما دقت بیشتر برای استقاده از عمرم

من ایده ال دیگه فکر نمیکنم اما متمرکز تر تا سن ۹۳ سالگی خودم برنامه دارم یعنی تا ۶۰ سال اینده و میدونم تو این مسیر میخوام باشم ...

شاید همین فردا اتفاقی افتاد و نتونستم ادامه بدم... از تصادف گرفته تا ... اما مطمعنم پیشامد ها حتما رخ میده و قطعی هست اما بحث انسجام و دونستن اینکه واقعا چی میخواد باید برای هر فردی اتفاق بیفته

اها راستی باید بگم افزایش سن واقعا صبر ادم رو بیشتر میکنه

تو بازه زمانی من تا انتهای عمر برنامه من خوندن ۱۰۸۰ کتاب شده ... تو همین مدتی که از ابتدای سال گذشته تو خوندن سومین کتاب هستم ...

الان دارم ژتون قرمز من رو میخونم(البته خوندن رمان چیزی نیست که بشه به عنوان یه کار سخت در نظر گرفت )

منتها برای خیلی زمینه ها میشه موفق شد. حس من از بودنم هیچ تغییری با ۲۰ سالگیم نکرده همچنان حریصم در خواستن اما شلاق های واقعیت یکمی ایده ال بودن خواسته هام رو به این جا رسونده که از جایگاهی که الان دارم کی به جایگاهی که می خواهم باید برسم 

همین 

راستی کتاب بعدی که می خوام بخونم کتاب زبون اصلی همین افسر دریایی یه هست که ترجمش البته اومده ...فک کنم اینه make your bet first .. 

به هر حال بایستی بنویسم... نوشتن خیلی کمک میکنه

خوندن کتاب بنویسید تا اتفاق بیفتد هم که سال گذشته بود کمک میکنه که امسال دقیق تر بنویسم ... 

فعلا همین ها .


این متن ویرایش و تکمیل خواهد شد.


نکات مهم سفر می تونه این ها باشه 


شروع حرکت حدود ۶:۰۰ از تهران -آقانور در خاوران 


رفتن از جاده ساوه به سمت همدان .  و نه و نیم شب در شهر فامنین (قبل همدان)


انتخاب مسیر حمیل و ۶ صبح رسیدن به مهران (۱۰ صبح سوار اتوبوس عراقی شدیم .. ۴ ساعت )


ساعت عراف یک ساعت و نیم با ساعت ایران تفاوت دارد یعنی ۹:۳۰ صبح ایران ۸:۰۰ عراف هست 


شهر مرزی اصلی  ورود به  عراق مهران ایلام هست البته چذابه و شلمچه هم باید نام برد که همگی در خوزستان هستند.


برای خروج از کشور باید عوارض خروج را پرداخت نمایید (فروردین ۹۸ مبلغ 125000ریال)


خروج از ایران با مهر شدن پاسپورت صورت می پذیرد . ورود به عراق نیز و مهر ورود به کشور زمان بر است سعی نمایید ۹:۳۰ به بعد در این محل باشید (ساعت کاری عراق ۸ صبح است و قبل ان به کندی بررسی ها صورت می پذیرد)


نجف در ۳۰۰ کیلومتری مرز هست . 


همزمان با بارندگی های شدید در ایران در بهار 98 در شهرهای کربلا نیز بارش های شدید را شاهد بودیم .


اکثر درخت های شهرهای عراقی در راستای رودهای آن نخل می باشد. معنای iraq از جایی که درخت های نخل بسیار دارد نیز برداشته شده است . 


در کربلا وجود درمانگاه هلال احمر-نیا- رایگان برای زاپران ایرانی 


روز دوم وادی السلام


مشخص شدن هود و صالح 

قاضی طباطباپی

میوه درختی که گس بود اما رسیده ان را می فروختند .

مسجد سعه بین کربلا و نجف

مسجد کوفه 

مسجد سیطره 

عبور متوالی از رود دجله

نان های عراق

حلوای عراق 

غذا های عراقی 

همراه بودن با یوسف زاده شیخ 










امشب ... مهران بود ... از ماجرای تولد دیشب هلیا گفت که قراره بره ونیز

شهرام و افسانه هم بودند و از ویدا و از برنامه قرار من و او صحبت کردن 

فاطمه با کیک برای شب یلدا امده بود . نبود داوود و دعوت بودن باقی برای عصر خانه او و غذای قرمه سبزی مطرح بود . البته همگی دیشب خانه ما بودند . داور تلفنی دعوتمان کرد برای چله نشینی اما دیدن محمدرضا خیلی شلوغ با هر روحیه ای سازگار میست.پدر محمد حسین صبح زود به سمت کرج رفت و....

فیلم hostiles  فوق العاده بود 

فردا ازمون زبان المانی هست .کمی دارم مرور میکنم 

برنامه هام رو میخوام بنویسم و تا پایان این روز ها مرور کنم

‍پ ن سی دی  ... ترم اول تموم شد .ترم جدید با خانم جیران میرزایی فردا شروع میشه 

بچه های کلاسمون صدف چراغ ساناز مهسا مهران مهدی عرفان سارا فاپزه بودند.

خیلی خوب بود محیط کلاس کم کم برای حس زنده موندن تو فضای الوده و سخت این روزها ....

بعضی وقتا دل ادم 
بی حصوله تر از فکر کردن به گذشتست
دل و دماغ فکر کردن به اینده رو هم نداره 
راستش تو زمان حال هم زندگی نمی کنه که بخواد لذت ببره 
یه جور فقط میخواد گذر کنه همه چی
این اهنگ مخصوص این حال و هواست (متن ترانه رو هم تو ادامه اوردم...)
 
 
 

دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پایی است
و خاطره ای که هر از گاه
پس می زند مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

رفتن -بدون خدافظی بود نه دیداری نه پیام و مکالمه تلفنی ای
باید خاطرات خوب را که ادامه در دنیای حال ندارند در همان گذشته نگهداشت 
با یادآوری شان در لحظه حال شاد و منقلب شد
و یادم بماند که در لحظه حال جز خیالی بیش نیستند


نوزاد فاطمه ۲۱ ام  هفت ماهه بدنیا اومد. بچه ای که تا امروز (27 ام)داره بی تابی میکنه و نگرانی ها رو بیشتر کرده 
روزهای عزاداری هست و اسم بچه رو هم زینب گذاشتند.
باوردارم این روزها که تغییر بایستی تغییری درون اتفاق بیفته و به سمت موفقیت حرکت کنم
و قطار سریع السیر روشن شده و اماده پیمودن مسیر هست 
‍پ ن ۳۰ دی 
اسم نوازد نگار شد... فوت کرد و نموند.. الان خواهرم یک هفته میشه دوباره داره کارش رو شروع کرده.





خواهر و مادر هر چی مخالفه خوب ملومه ارواح خبیته و جن ها وجود دارن !

خوب قرار نیست یه نوشته اعتقادی بخونین ،اصلا اگه مخالفید بگین ببینمبه روح اعتقاد دارین ؟

 ببین من به این چیزیا( همون جن و ارواح دیو3ه ها ) دارم  (خیالتون راحت شمام دارین ) و گاها حضورشون و حس میکنم 

مث همین نیمه شب بیدار شدنم با فریاد ....

اصن مگه سوره جن نداریم ...



برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دقیقا 5:00 صبح 1 مرداد (همین دیروز) که بیدار شدم اولین کاری که کردم رفتم سراغ تعبیر خوابی که مبنی بر جشن عقد مهدیه دیدم 

تعبیر خواب این بود که خواب رویت شده همان روز برآورده میشه ، منم خوشحال ویکم متعجب!

اخر تا من بروم وآشنایی و مسایل پیش آید زمان بیشتری از چند روز مورد نیاز است 

از یک سال و نیم پیش که جدی گرفته نشدم تا الان و بهتر بگویم از ابتدای امسال هر روز (بله هر روز )برای صحبت با او لحظه شماری کرده ام

تعجب من از تعبیر خواب این هنگام که شروع به نوشتن بعد از سالها کردم باقی بود...اینکه تعبیر خواب همین امشب هست !

 

 

 

 

 

 

 

 

 


جمعه است و آهنگ زیبای بهار دلکش با اجرای محمدرضا شجریان رو تقدیم شما دوست عزیز میکنم.

بجای فکر کردن به دلایل و چراها بهتره با انچیز که واقعا رخ داده کنار بیام 

اینکه تموم شده و همین و بهتره من هم با تغییرات کنار بیام و نو بشم ...

اینکه بدید تجربه به مسایل نگاه کنم و باور فراوانی در دنیا و پیشامدهای بهتر 

خوب .. صفر تموم شد و لپ تاپم هم سوخت...

این اخریش بود ... یه گوشی یه رکوردر سونی یه فلش 64 دوگانه ... و چیزای خورد دیگه ای رو از دست دادم 

دیشب طرفای صب خواب دیدم .. اینکه شاسی رکوردرم رو پیدا کردم... و دوباره دارم اونو از نو می سازم 

به هر حال . الان رو پی سی شرو کردم به راه انداختن ایناش.. 

عنوان پستم همون سریال کی vs 2017 هست ...


یادمه یه زمان دانشجو بودم از همون ترم دو کار می کردم .. یه بار یک مغازه ای یهو بهم زنگ زد گفت مهندس دارم ویندوز نصب میکنم... ویندوز اکس پی مطرح بود اون زمان گفت بودو سریال نامبرش رو بگو 

CRTGH-B68P2-XB6JC-44GCD-X9JHM

یعنی می خوام برات بگم اون زمان همه با یه سریال کلی ویندوز رو تو کشور نصب میکردن....

الانم تقریبا اوضامون فرقی نکرده ... فقط خیلی فقیرتر شدیم ...

یعنی واقعا ارزش اینکه بعد مدت ها نیم فاصله توی ورد بشه پست من برام عجیب بود

از insert  سیمبولز (more symbols.)رو انتخاب کن ... و توی کادر بالا ...

 Optional Hyphen را مثل شکل زیر ادیت کنید ..

از این به بعد نیم فاصله را میتوانید براحتی استفاده کنید.


می دونی زور داشت برام .. 

خوب بهر حال گرچه علاقمند بودم بهشون ،مثه همیشه دوس ندارم در بند چیزی باشم 

یاد رومن گاری افتادم که تو پی نوشت مطلبی رو می ارم .

من کتاب ها رو بردم مرکز تبادل کتاب(اگه کتاب خون هستید و تا حالا نرفتید پیشنهاد میکنم تجربه اش کنید) هجده تا کتاب  رو ...

توی همین چهارشنبه تا دیروز تعدادیش فروخته شده .که تو عکس معلومه

 

جدا از دست دادن چیزای دوست داشتنی ام کنار این غم لعنتی که بهر حال هست.

اروم مثل موبلند شدن دارم رشد منطق رو در وجودم می بینم( شاید مثل اونی که موهای بلندشو از ته قیچی کرده)

 

البته   مبلغی که دستم می اد از فروش کتاب ها رو براش برنامه دارم و میدونم ابمیوه گیری تو فشارها نزدیک به توقف هم میرسه اما 

وقتی میوه هه رفت دوباره شروع میکنه به سرعت گرفتن 

اصلا همون جمله قصار نیچه که همتون بهتر از من بلدید دیگه 

اینم یه اهنگ با شعار گور بابای غم 


 

-----------

 

اگه می خواید dll های برنامه تون مرج بشن .... ابزار خیلی خوبی هست.
راهنمای نصب اش هم همین یه خط تو ناگت هست.
Install-Package-Costura-Fody

عکس خوبی یه خوشم اومد اینجام بزارم ... شروع کردم به سمت تست برنامه های غیر دات نت ... 

تو یادگیری انگولار جی اس توی محیطی غیر ویژوال استودیو خوب از تولز نود جی اس دارم استفاده میکنم

با یه دستور ساده مثل دستور

ng new my-first-app 

شروع به ساخت پروژه میکنه با ساختن تموم پکیج های مورد نیاز

یاد اولین کامند پرامت ها می افتم ...

خلاصه حس خوبی میده به من 

منی که مدت زیادی یه احساس شادی نداشتم ولی امیددارم به دوباره یافتن اون ...

پ ن :

۳۰ دی زمان زیادی میگذره و من خوب انگولار رو یاد گرفتم که با asp.net core سرویس می گیره .


خوب تا یکشنبه صبح حدود ۷۷ ساعت وقت دارم ....

بهتره الارم رو ست کنم و شروع کنم به یادداشت ...

خیلی دوست داشتم اینو می خریدم اما الان وقتش نیست.

https://www.digikala.com/Product/DKP-198647

اخه قیمتیشم الان شده ۱۳۰۰ 

حیف دیگه 


دوست دارم از خالد حسینی بگم تو  کتاب بادبادک باز

از بادبادک هوا کردن صحبت میکنه که توی کشوری مثل افعانستان مهم نیست که از چه موادی چه اندازه ای و چه قوانینی  استفاده می کنند تا در اوج بمانند .. مهم فقط و فقط دیدن بادبادکی هست که در اوج مانده و به چه طریقی و ... مهم نیست و بررسی نمیشود...

واقعانمی دونم تونستم مطلب رو برسونم یا نه اما انگار واقعا بررسی خیلی چیزها اینجا مطرح نیست فقط بررسی وضعیت حال هست که اهمیت دارد.


واسه پیدا کردن پد پارچه ای هدفون سنهایزرم کلی تو ایران گشتم ... (پی گیری های متمادی توی نمایندگی نامداران)

به هر حال با پی گیری رویا خانوم .. تو هامبورگ تونستم بقیمت ۲۵ یورو سفارش بدم .. خیلی سخته ها بعضی چیزا اما الان وقت شکایت کردن تو زندگیم نیست مثل همیشه میگم با توجه به موقعیت الانی که داری حق غر زدن نداری ...


روح نارام وسیله خوبی برای هجوم ارواح ناآرام هست..

هجوم ارواح نارام برای بردن و کشیدن روح 

روح ادم فکر میکنم بی دفاع ترین و در عین حال مهم ترین وجود هر ادم هست .

قول میدهم مراقبت کنم از روحم ... بیشتر


                       حاقظ فال
اگه زمان زیادی میگذره فال نگرفتید نیت کنید و روی لینک بالا کلیک نمایید 
همیشه حس خوبی رو خوندن شعرهای حافظ به همراه داره .

خوب قسمت اخر رو هم از فصل هفت دیدم و شروع برنامه بدون هیچ ویدیو و سریال و فیلم من شروع میشه 

تو لیست 101 ارزوم هست که توی 1001 روز برسم بهش.... خوب اینم شروعش .. 

لحظه های خوبی هستند ها ... دیدن سریال ها .. ولی بیشتر از همه فرندز رو درخاطر دارم و از بین همه دیالگو ها 



دیالوگ جویی پسر ایتالیایی همیشه شاد و خوشحال مجموعه اونجایی که فریاد میزد 

خدایا چرا ما رو پیر میکنی اخه ...

فوق العادس  و فکر کنم همیشه در ذهن من ماندگار...

واقعا خدایا چرا ما رو پیر می کنی ...

پایان پست و اغاز ندیدن فیلم برای مدت ۴۰ روز ..(البته متن این پست به مرور زمان تغییر خواهد نمود.)


پیوند

--------------------------

راستی شاید این عکس حدود ۶ ماهی هست که توی دستکتاپم توی جلو چشم هر روزه من هست تا پستی درخور پیدا میشد و اونو منتشر میکردم ..

البته خودعکس می تونه یه پیام تصویری داشته باشه ...

----------

WHY GOD WHY?! WHY ARE YOU DOING THIS TO US?! The One Where They All Turn 30



96-6-6-9-9

ساعت نه و نه دقیقه شب شش شش نود و شش هست 

همین یه پست هست .

نام خواننده sigme (اهنگی ترکی)

 نام آهنگ : پرنس و پرنسس

 

Her şeye rağmen, bugünde son buldu

Sustu tüm sesler, güneşle kayboldu

Tüm düşünceler, sahile vurdu

Ah neler, neler, bir rüzgarla uçtu

Yaz yaz bitmez, ömrüm yetmez

Anlat şarkı, anlat son kez

Bu masalda mutsuzlar var

Yalnız kaldı prens ve prenses

 

با وجود همه چیز امروز هم میرود که  به پایان برسد

همه صداهایی که ساکت بودند با طلوع خورشید ناپدید شدند.

وتمامی فکرها به ساحل ها پرت شدند.

اوه چه تعداد و چه بسیار چیزهایی که انها نابود شدند و با وزش باد پخش شدند.

 

بنویس بنویس با اینکه با نوشتن پایان نمی یابد ، زندکی من کافی نیست.

اینو با آواز بگو اینو به او برای اخرین بار بگو 

اینکه ناخوشی  در داستان پریان هستش

اینکه پرنس و پرنسس هم تنها بودند...


 

با کوروش  بیست دقیقه ای صحبت کردم . 

حدودای ۸۰  مدیریت شرکت نرم افزاری رو با حدود ۱۵۰ پرسنل  برعهده داشته ولی الان مهندس بخش سخت افزار سازمان هست .بارها بهش گفتم بنظرم قدرت ریسک بالایی نداره و مستقیم بهش متذکر شدم.چند سوال خیلی کوتاه از من راجه به برنامه هام پرسید و بعدگفتن این مطلب راجه به کار

؛می دونی ژاپنی ها بسیار کار میکنند و گاها خبرهای مرگ نفرات بر اثر کار زیاد را می شنوی.اینکه  مهاجرت به کشورهای دیگر  نزدیک به صفر هست به خاطر رضایتمندی افراد از کار کردن هست .

به من گفت یک تحقیق نشان داده درامد بسیار بالادر کوتاه مدت باعث شادی می شود. و بعد از بازه ۴ ساله حتی درآمد بالا داشتن ناراحتی و رنجش را برای فرد به همراه می آورد. باید چیزی  به نام رضایت نفرات هم باشد که این با دیدن پیشرفت کاری بوجود می آید.؛

 

دکتر هولاکویی هم در بحث سلامت روان  اشاره کرده که کارکردن  برای انسان ضروری هست . 

 

من اسم هر Act رو که انجام میدیم می زارم کار کردن.

هتره توی هر Act معجزه وار رفتار کنیم . 

همین دو جمله بالا رو خوندم یاد سریال اوشین افتادم . حالا خواننده احتمالی متن من چه فکری میکند ؟

به هر سو من ۳۰ دقیقه با بارها ویرایش کردن را ثبت نوشتن پستی کردم که به عنوان سند برای اقدام های آتی خودم باقی بماند 

 

tiger

می خوام یادم بمونه روز و بهتر بگم تداوم لحظه های سخت و تحمل کردن رو 

ایمان دارم موفق میشم، این رو دارم زمانی می نویسم که روحیم خوب نیست و باید کار درست را انجام داد. 

البته حال خوب میتونه مثل یک توربو شارژر در سرعت بالا به کمک موتور خودرو بیاد....

 

اهنگ هایی مرتبط با این حال و هوا ...

 

این بیت منتسب به رودکی است "با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی"

دارم زبان کار میکنم 

solitude 

به معنای تنهایی است منتها باهاش حال میکنید .

lonely 

به معنای تنهایی ماندن هست که بااحساس غم وناراحتی همراه هست.

نظر من همین یه خط اخره , ممکنه تو توی جمع باشی و احساس تنهایی کنی و یا تنهاباشی و حال کنی باخودت .

تنهابودن مهم نیس مهم  اینه که احساس تنهایی نکنی 

 

و تو همین تم اهنگ سیاوش قمیشی -طلوع رو بشنوید 


 

---

پ ن 

زیاد مهم نیست شلوغ کردن فالورهام ... با همین تنهایی و ناشناخته بودنم هم خوشم .

 

 

 

 

خیلی وحشتناکه ... داستان "...کدو رو ندیدی" رو از مثنوی می تونید اینجا دنبال کنید.

بحث من ... عجول بودن هست. agile بودن که هم وزن می تونه باشه ...

وقتی دقت کافی صورت نپذیره .. هزینه بالاتر باس صرف بشه




این خیلی باحاله جوری که ترجمش میکنم 

Schiller  Dream Of You

 

I've been here all the time

As far as I know doing right
I've always waited for the moment
That you would come through my door
But this brought loneliness so far
I lay my hand onto my heart
Is this the life I want to live
Is this the dream I had of you

But this brought loneliness so far
I lay my hand onto my heart
Is this the life I want to live
Is this the dream I had of you
The dream I had of you

The dream I had of you

Now I'm standing here alone
Waiting on my own
For something that will fill the emptiness
Inside the moment that you mind
But this is loneliness I know
I lay my hand onto my soul
Is this what life has got to give
Is this the dream I had of you

The dream I had of you

But this is loneliness I know
I lay my hand onto my soul
Is this what life has got to give
Is this the dream
The dream I had of you

 


 

اگر می خواهی نگهم داری
دوست من
از دستم می دهی
اگر می خواهی همراهیم کنی
دوست من
تا انسان آزادی باشم،
میان ما
همبستگی ئی از آن گونه می روید
که زندگی ما هر دو تن را
غرق در شکوفه می کند.

آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد،

چیزی بگو که کفه ی سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود 

علی ع 



"زندگی بدون امید داشتن مثل پایان دادن بهش هست." داستایوسکی
این متن البته ترجمه انگلیسی  To live without Hope is to Cease to live 

این روسی ها روح انسان رو تو بعضی چیزا جوری بررسی کردن که گاها فکر میکنم چیزی فرا بشر بودن .آخر انسان رو با دیدی فراتر بررسی کردند.
مردم هیچ وقت بابت ضعفت ازت متنفر نیستن.
اونا به خاطر قدرت و توانایی هات ازت متنفرن!
--
پ ن
وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.

این خلاصه درس آرامش داشتن هست :

یکی زیر سایه درخت  در حال استراحت بود رهگذری  از کنارش گذر کرد و گفت :چرا اینجا نشستی ممکنه که درخت بشکنه روی تو . ممکنه حیوان درنده ای بیاد سمت تو  و کلی صحبت دیگه 

فرد درجواب رهگذز گفت شاید.. و به استراحت خود ادامه داد

حالم بد میشه .. هی  صحبت میکنن از این کتاب... بی شعوری ..

نیگا این عین پست یه نفر ..

  • ین کتاب رو چهار سال پیش برای اولین بار خوندم خیلی سعی کردم بیشعور نباشم و رفتارهایی که تمایل بیشتری به بیشعوری در من دارند رو کنار بزارم، اما دقت نکردم که ممکنه با یک بیشعور مواجه بشم. هفته پیش دوباره کتاب رو خوندم و واقعا حالا دیگه درک من از بیشعوری تفاوت زیادی کرده، شانس اوردم که همسرم کسی که آیندم رو باهاش تقسیم کردم آلوده به این بیماری نیست. همسرم ازت ممنونم. 
  • خو عزیز من تو دقت کن کم کم به عنوان کتاب اخه 
  • No more Azz H0les ... ,والا ته ته می تونی بگی من ..فولان نیستم ..
  • من نتونستم کتاب رو بخونم انگار بخوای توی  عسل حرکت کنی خو زور داشت برام
  • من کتاب نیمه تاریک وجود فورد رو ترجیح میدم ... 
  • فرض رو بر این گذاشتم که من یه بی شعورم ...
  • توی کتاب نیمه تاریک وجود زیاد روی این مسایلی که ادم ها باهاش مقابله میکنند بحث عمیق شده ...
  • تا کتاب های یارو خاویر... 
  • ---
  • عکس محبوب من نبود برای همین بصورت دامب نیل قرارش دادم