خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

مثل دوری هستم . همون ماهی فراموشکار
گاها که زمان می گذره گاها کارهامون برای خودمون تعجب برانگیزه .. حتی نگاه به احساس هایی که داشتیم عجیب هست و درون خودمون میگیم "واقعا من،.. "و هر بار جای خالی رو با جمله ای متفاوت تکمیل می کنیم ..

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دریای درون

در بی‌وزنی اعماق

که آرزوها برآورده می‌شوند

دو آرزو با هم یگانه می‌شوند

نگاه من و نگاه تو

همانند انعکاس صدایی خاموش، بی‌پایان تکرار می‌شوند

این متن رو تو 25 تا 26 سالگی نوشته بودم با بازبینی اینجا می نویسم ...

راجه به فیلمی با بازی خاویر باردم در نقش ملوان که همین می تونه تو مخاطب رو جذب کنه به دیدن فیلم

همیشه به اشتباه اسم فیلم رو دریای بیکران می دونستم ...منتها اسم فیلم دریای درون هست

 

ملوانی به نام رامون که تا 25 سالگی تمام دینا را گشته است ، براثر شیرجه از بالای صخره به دریا به دلیل اینکه با سنگی برخورد میکنه ، ضربه وارده باعث میشه دچار قطع نخاع شه و تا آخر عمر با این وضعیت زندگی کنه

در سن میان سالی تصمیم به خودکشی و طی کردن روال قانونی برای دریافت مجوز این درخواست  می کنه

فیلم زیباست ....

پس از ردشدن و غیر قانونی بودن  درخواست خودکشی اش در دادگاه ،به کمک دوستانش خودکشی اش رو انجام میده 

فیلم با تعریف داستان زیبایی رو از دست نمیده چون فیلم سرشار از دیالوگ های منطقی و تند رامون هست

من فقط یه قسمت از دیالوگ رامون رو می آرم ...

 

رامون : در این‌باره فکر کن! تو اون‌جا نشستی، تو فاصله‌ی پنج پایی. پنج پا چقدره؟ یه فاصله‌ی ناچیز برای هر انسان! خب، اون پنج پایی که فاصله‌ی بین ماست و من رو به تو می‌رسونه، برای من یه فاصله‌ی غیر ممکنه، یه امید واهیه، یه رویاست! بخاطر همینه که می‌خوام بمیرم!

 

رامون به برادرزاده‌اش می‌گوید که خولیا با پدربزرگ بیرون رفته‌اند

خاویر: شاید سر از کرونیا در بیارن! [پدربزرگ] همیشه راه رو گم می‌کنه!

_ خاویر، درباره‌ی پدربزرگت این‌طور حرف نزن!

_ خب، اون پیره، گم می‌کنه دیگه!

_ البته که پیره، چه انتظاری داشتی؟!

_: که فضولی نکنه! همه‌ش نشسته تو خونه! انگار همه محتاجشن!

(رامون به خاویر خیره می‌شود)

_چیه؟(اینو خاویر بعد خیره شدن رامون می پرسه)

(رامون و خاویر می‌خندند)

_: ببین، یه روز، احتمالاً چند سال دیگه، بخاطر حرفی که زدی پشیمون می‌شی و از خودت متنفر!

_ چرا؟

_ یه روز می‌فهمی! یه روز

_رامون چرا این‌قدر لبخند می‌زنی؟

_وقتی نمی‌تونی فرار کنی و دقیقاً به هرکسی محتاج هستی، یاد می‌گیری که با لبخند زدن، گریه کنی! می‌فهمی؟

این متن رو تو 25 تا 26 سالگی نوشته بودم با بازبینی اینجا می نویسم ...

راجه به فیلمی با بازی خاویر باردم در نقش ملوان که همین می تونه تو مخاطب رو جذب کنه به دیدن فیلم

همیشه به اشتباه اسم فیلم رو دریای بیکران می دونستم ...منتها اسم فیلم دریای درون هست

 

ملوانی به نام رامون که تا 25 سالگی تمام دینا را گشته است ، براثر شیرجه از بالای صخره به دریا به دلیل اینکه با سنگی برخورد میکنه ، ضربه وارده باعث میشه دچار قطع نخاع شه و تا آخر عمر با این وضعیت زندگی کنه

در سن میان سالی تصمیم به خودکشی و طی کردن روال قانونی برای دریافت مجوز این درخواست  می کنه

فیلم زیباست ....

پس از ردشدن و غیر قانونی بودن  درخواست خودکشی اش در دادگاه ،به کمک دوستانش خودکشی اش رو انجام میده 

فیلم با تعریف داستان زیبایی رو از دست نمیده چون فیلم سرشار از دیالوگ های منطقی و تند رامون هست

من فقط یه قسمت از دیالوگ رامون رو می آرم ...

 

رامون : در این‌باره فکر کن! تو اون‌جا نشستی، تو فاصله‌ی پنج پایی. پنج پا چقدره؟ یه فاصله‌ی ناچیز برای هر انسان! خب، اون پنج پایی که فاصله‌ی بین ماست و من رو به تو می‌رسونه، برای من یه فاصله‌ی غیر ممکنه، یه امید واهیه، یه رویاست! بخاطر همینه که می‌خوام بمیرم!

 

رامون به برادرزاده‌اش می‌گوید که خولیا با پدربزرگ بیرون رفته‌اند

خاویر: شاید سر از کرونیا در بیارن! [پدربزرگ] همیشه راه رو گم می‌کنه!

_ خاویر، درباره‌ی پدربزرگت این‌طور حرف نزن!

_ خب، اون پیره، گم می‌کنه دیگه!

_ البته که پیره، چه انتظاری داشتی؟!

_: که فضولی نکنه! همه‌ش نشسته تو خونه! انگار همه محتاجشن!

(رامون به خاویر خیره می‌شود)

_چیه؟(اینو خاویر بعد خیره شدن رامون می پرسه)

(رامون و خاویر می‌خندند)

_: ببین، یه روز، احتمالاً چند سال دیگه، بخاطر حرفی که زدی پشیمون می‌شی و از خودت متنفر!

_ چرا؟

_ یه روز می‌فهمی! یه روز

_رامون چرا این‌قدر لبخند می‌زنی؟

_وقتی نمی‌تونی فرار کنی و دقیقاً به هرکسی محتاج هستی، یاد می‌گیری که با لبخند زدن، گریه کنی! می‌فهمی؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی