این قسمتی از ترک Wrong Side Of Heaven هست که تو دهنم چن روزه زیادی مانور میره
جدا از این ها،خوندن کتاب راه باریک آزادی داره مغزم رو جوش می اره خیلی متحیر کننده هست .
امروز هم 5 و ربع بیدار شدم ... زود سرکار بودم ... چیز زیادی برای گفتن نیست
جز اینکه آذر آستانه ، مدیر شده و جابجا شده و فضای کاری خودم یکم سرد تر شده ، من که با اهنگ و اینا سرگرمم
به مصطفی هم بعد شوخی های اخیرش هی گفتم داری ذره ذره با حرفات بیشتر برام بی ارزش میشی .
بگذریم از کارم .
کدوم خری جز من اینجا مینویسه
تنها دلیلی که خودمو خر می کنم و قانع می کنم که اینجا بنویسم اینه که میدونم مطالبم رو انتقال میدم به توییتر و اینجوری کمی دلگرم میشم
تازشم محیط کاربری این بلاگ رو دوست دارم جمع و جور و کار راه اندازه
امروز مریم از برنامه عروسی اخر هفته خواهرزاده خودش یا شوهرش میگفت ،این روزا خیلی کم میخوره که فیت شه با لباس شبش...
دیگه اینکه یک میلیون کم اوردم و از مهراان قرض کردم .
برنامه مشهد رفتن هم رو هواس
زهرا می خواد که بره مسافرت .
حالا چی بگم باز من چند روز تعطیل هم باشه با این سایت خودم سرگرمم
نمی دونم چرا react router رو نمی تونم زود کانفیگ کنم بره پی کارش .
خوب برم اسپرسو رو بخورم و شروع کنم به کارهای وب سایت خودم
فلن .