خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

خواستن و داشتن ، در یک کلمه رشد ... این است معنای زندگی

خاطرات دوری

مثل دوری هستم . همون ماهی فراموشکار
گاها که زمان می گذره گاها کارهامون برای خودمون تعجب برانگیزه .. حتی نگاه به احساس هایی که داشتیم عجیب هست و درون خودمون میگیم "واقعا من،.. "و هر بار جای خالی رو با جمله ای متفاوت تکمیل می کنیم ..

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۳۳ مطلب با موضوع «diary» ثبت شده است

امشب ... مهران بود ... از ماجرای تولد دیشب هلیا گفت که قراره بره ونیز

شهرام و افسانه هم بودند و از ویدا و از برنامه قرار من و او صحبت کردن 

فاطمه با کیک برای شب یلدا امده بود . نبود داوود و دعوت بودن باقی برای عصر خانه او و غذای قرمه سبزی مطرح بود . البته همگی دیشب خانه ما بودند . داور تلفنی دعوتمان کرد برای چله نشینی اما دیدن محمدرضا خیلی شلوغ با هر روحیه ای سازگار میست.پدر محمد حسین صبح زود به سمت کرج رفت و....

فیلم hostiles  فوق العاده بود 

فردا ازمون زبان المانی هست .کمی دارم مرور میکنم 

برنامه هام رو میخوام بنویسم و تا پایان این روز ها مرور کنم

‍پ ن سی دی  ... ترم اول تموم شد .ترم جدید با خانم جیران میرزایی فردا شروع میشه 

بچه های کلاسمون صدف چراغ ساناز مهسا مهران مهدی عرفان سارا فاپزه بودند.

خیلی خوب بود محیط کلاس کم کم برای حس زنده موندن تو فضای الوده و سخت این روزها ....

دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پایی است
و خاطره ای که هر از گاه
پس می زند مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

رفتن -بدون خدافظی بود نه دیداری نه پیام و مکالمه تلفنی ای
باید خاطرات خوب را که ادامه در دنیای حال ندارند در همان گذشته نگهداشت 
با یادآوری شان در لحظه حال شاد و منقلب شد
و یادم بماند که در لحظه حال جز خیالی بیش نیستند


نوزاد فاطمه ۲۱ ام  هفت ماهه بدنیا اومد. بچه ای که تا امروز (27 ام)داره بی تابی میکنه و نگرانی ها رو بیشتر کرده 
روزهای عزاداری هست و اسم بچه رو هم زینب گذاشتند.
باوردارم این روزها که تغییر بایستی تغییری درون اتفاق بیفته و به سمت موفقیت حرکت کنم
و قطار سریع السیر روشن شده و اماده پیمودن مسیر هست 
‍پ ن ۳۰ دی 
اسم نوازد نگار شد... فوت کرد و نموند.. الان خواهرم یک هفته میشه دوباره داره کارش رو شروع کرده.





خواهر و مادر هر چی مخالفه خوب ملومه ارواح خبیته و جن ها وجود دارن !

خوب قرار نیست یه نوشته اعتقادی بخونین ،اصلا اگه مخالفید بگین ببینمبه روح اعتقاد دارین ؟

 ببین من به این چیزیا( همون جن و ارواح دیو3ه ها ) دارم  (خیالتون راحت شمام دارین ) و گاها حضورشون و حس میکنم 

مث همین نیمه شب بیدار شدنم با فریاد ....

اصن مگه سوره جن نداریم ...



برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دقیقا 5:00 صبح 1 مرداد (همین دیروز) که بیدار شدم اولین کاری که کردم رفتم سراغ تعبیر خوابی که مبنی بر جشن عقد مهدیه دیدم 

تعبیر خواب این بود که خواب رویت شده همان روز برآورده میشه ، منم خوشحال ویکم متعجب!

اخر تا من بروم وآشنایی و مسایل پیش آید زمان بیشتری از چند روز مورد نیاز است 

از یک سال و نیم پیش که جدی گرفته نشدم تا الان و بهتر بگویم از ابتدای امسال هر روز (بله هر روز )برای صحبت با او لحظه شماری کرده ام

تعجب من از تعبیر خواب این هنگام که شروع به نوشتن بعد از سالها کردم باقی بود...اینکه تعبیر خواب همین امشب هست !

 

 

 

 

 

 

 

 

 


جمعه است و آهنگ زیبای بهار دلکش با اجرای محمدرضا شجریان رو تقدیم شما دوست عزیز میکنم.

بجای فکر کردن به دلایل و چراها بهتره با انچیز که واقعا رخ داده کنار بیام 

اینکه تموم شده و همین و بهتره من هم با تغییرات کنار بیام و نو بشم ...

اینکه بدید تجربه به مسایل نگاه کنم و باور فراوانی در دنیا و پیشامدهای بهتر 

می دونی زور داشت برام .. 

خوب بهر حال گرچه علاقمند بودم بهشون ،مثه همیشه دوس ندارم در بند چیزی باشم 

یاد رومن گاری افتادم که تو پی نوشت مطلبی رو می ارم .

من کتاب ها رو بردم مرکز تبادل کتاب(اگه کتاب خون هستید و تا حالا نرفتید پیشنهاد میکنم تجربه اش کنید) هجده تا کتاب  رو ...

توی همین چهارشنبه تا دیروز تعدادیش فروخته شده .که تو عکس معلومه

 

جدا از دست دادن چیزای دوست داشتنی ام کنار این غم لعنتی که بهر حال هست.

اروم مثل موبلند شدن دارم رشد منطق رو در وجودم می بینم( شاید مثل اونی که موهای بلندشو از ته قیچی کرده)

 

البته   مبلغی که دستم می اد از فروش کتاب ها رو براش برنامه دارم و میدونم ابمیوه گیری تو فشارها نزدیک به توقف هم میرسه اما 

وقتی میوه هه رفت دوباره شروع میکنه به سرعت گرفتن 

اصلا همون جمله قصار نیچه که همتون بهتر از من بلدید دیگه 

اینم یه اهنگ با شعار گور بابای غم 


 

-----------

 


دوست دارم از خالد حسینی بگم تو  کتاب بادبادک باز

از بادبادک هوا کردن صحبت میکنه که توی کشوری مثل افعانستان مهم نیست که از چه موادی چه اندازه ای و چه قوانینی  استفاده می کنند تا در اوج بمانند .. مهم فقط و فقط دیدن بادبادکی هست که در اوج مانده و به چه طریقی و ... مهم نیست و بررسی نمیشود...

واقعانمی دونم تونستم مطلب رو برسونم یا نه اما انگار واقعا بررسی خیلی چیزها اینجا مطرح نیست فقط بررسی وضعیت حال هست که اهمیت دارد.


واسه پیدا کردن پد پارچه ای هدفون سنهایزرم کلی تو ایران گشتم ... (پی گیری های متمادی توی نمایندگی نامداران)

به هر حال با پی گیری رویا خانوم .. تو هامبورگ تونستم بقیمت ۲۵ یورو سفارش بدم .. خیلی سخته ها بعضی چیزا اما الان وقت شکایت کردن تو زندگیم نیست مثل همیشه میگم با توجه به موقعیت الانی که داری حق غر زدن نداری ...


روح نارام وسیله خوبی برای هجوم ارواح ناآرام هست..

هجوم ارواح نارام برای بردن و کشیدن روح 

روح ادم فکر میکنم بی دفاع ترین و در عین حال مهم ترین وجود هر ادم هست .

قول میدهم مراقبت کنم از روحم ... بیشتر


                       حاقظ فال
اگه زمان زیادی میگذره فال نگرفتید نیت کنید و روی لینک بالا کلیک نمایید 
همیشه حس خوبی رو خوندن شعرهای حافظ به همراه داره .


96-6-6-9-9

ساعت نه و نه دقیقه شب شش شش نود و شش هست 

همین یه پست هست .

نام خواننده sigme (اهنگی ترکی)

 نام آهنگ : پرنس و پرنسس

 

Her şeye rağmen, bugünde son buldu

Sustu tüm sesler, güneşle kayboldu

Tüm düşünceler, sahile vurdu

Ah neler, neler, bir rüzgarla uçtu

Yaz yaz bitmez, ömrüm yetmez

Anlat şarkı, anlat son kez

Bu masalda mutsuzlar var

Yalnız kaldı prens ve prenses

 

با وجود همه چیز امروز هم میرود که  به پایان برسد

همه صداهایی که ساکت بودند با طلوع خورشید ناپدید شدند.

وتمامی فکرها به ساحل ها پرت شدند.

اوه چه تعداد و چه بسیار چیزهایی که انها نابود شدند و با وزش باد پخش شدند.

 

بنویس بنویس با اینکه با نوشتن پایان نمی یابد ، زندکی من کافی نیست.

اینو با آواز بگو اینو به او برای اخرین بار بگو 

اینکه ناخوشی  در داستان پریان هستش

اینکه پرنس و پرنسس هم تنها بودند...


 

با کوروش  بیست دقیقه ای صحبت کردم . 

حدودای ۸۰  مدیریت شرکت نرم افزاری رو با حدود ۱۵۰ پرسنل  برعهده داشته ولی الان مهندس بخش سخت افزار سازمان هست .بارها بهش گفتم بنظرم قدرت ریسک بالایی نداره و مستقیم بهش متذکر شدم.چند سوال خیلی کوتاه از من راجه به برنامه هام پرسید و بعدگفتن این مطلب راجه به کار

؛می دونی ژاپنی ها بسیار کار میکنند و گاها خبرهای مرگ نفرات بر اثر کار زیاد را می شنوی.اینکه  مهاجرت به کشورهای دیگر  نزدیک به صفر هست به خاطر رضایتمندی افراد از کار کردن هست .

به من گفت یک تحقیق نشان داده درامد بسیار بالادر کوتاه مدت باعث شادی می شود. و بعد از بازه ۴ ساله حتی درآمد بالا داشتن ناراحتی و رنجش را برای فرد به همراه می آورد. باید چیزی  به نام رضایت نفرات هم باشد که این با دیدن پیشرفت کاری بوجود می آید.؛

 

دکتر هولاکویی هم در بحث سلامت روان  اشاره کرده که کارکردن  برای انسان ضروری هست . 

 

من اسم هر Act رو که انجام میدیم می زارم کار کردن.

هتره توی هر Act معجزه وار رفتار کنیم . 

همین دو جمله بالا رو خوندم یاد سریال اوشین افتادم . حالا خواننده احتمالی متن من چه فکری میکند ؟

به هر سو من ۳۰ دقیقه با بارها ویرایش کردن را ثبت نوشتن پستی کردم که به عنوان سند برای اقدام های آتی خودم باقی بماند 

 

tiger

می خوام یادم بمونه روز و بهتر بگم تداوم لحظه های سخت و تحمل کردن رو 

ایمان دارم موفق میشم، این رو دارم زمانی می نویسم که روحیم خوب نیست و باید کار درست را انجام داد. 

البته حال خوب میتونه مثل یک توربو شارژر در سرعت بالا به کمک موتور خودرو بیاد....

 

اهنگ هایی مرتبط با این حال و هوا ...

 

این بیت منتسب به رودکی است "با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی"

دارم زبان کار میکنم 

solitude 

به معنای تنهایی است منتها باهاش حال میکنید .

lonely 

به معنای تنهایی ماندن هست که بااحساس غم وناراحتی همراه هست.

نظر من همین یه خط اخره , ممکنه تو توی جمع باشی و احساس تنهایی کنی و یا تنهاباشی و حال کنی باخودت .

تنهابودن مهم نیس مهم  اینه که احساس تنهایی نکنی 

 

و تو همین تم اهنگ سیاوش قمیشی -طلوع رو بشنوید 


 

---

پ ن 

زیاد مهم نیست شلوغ کردن فالورهام ... با همین تنهایی و ناشناخته بودنم هم خوشم .

 

 

 

 

خیلی وحشتناکه ... داستان "...کدو رو ندیدی" رو از مثنوی می تونید اینجا دنبال کنید.

بحث من ... عجول بودن هست. agile بودن که هم وزن می تونه باشه ...

وقتی دقت کافی صورت نپذیره .. هزینه بالاتر باس صرف بشه




این خیلی باحاله جوری که ترجمش میکنم 

Schiller  Dream Of You

 

I've been here all the time

As far as I know doing right
I've always waited for the moment
That you would come through my door
But this brought loneliness so far
I lay my hand onto my heart
Is this the life I want to live
Is this the dream I had of you

But this brought loneliness so far
I lay my hand onto my heart
Is this the life I want to live
Is this the dream I had of you
The dream I had of you

The dream I had of you

Now I'm standing here alone
Waiting on my own
For something that will fill the emptiness
Inside the moment that you mind
But this is loneliness I know
I lay my hand onto my soul
Is this what life has got to give
Is this the dream I had of you

The dream I had of you

But this is loneliness I know
I lay my hand onto my soul
Is this what life has got to give
Is this the dream
The dream I had of you

 


 

اگر می خواهی نگهم داری
دوست من
از دستم می دهی
اگر می خواهی همراهیم کنی
دوست من
تا انسان آزادی باشم،
میان ما
همبستگی ئی از آن گونه می روید
که زندگی ما هر دو تن را
غرق در شکوفه می کند.

آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد،

چیزی بگو که کفه ی سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود 

علی ع 



"زندگی بدون امید داشتن مثل پایان دادن بهش هست." داستایوسکی
این متن البته ترجمه انگلیسی  To live without Hope is to Cease to live 

این روسی ها روح انسان رو تو بعضی چیزا جوری بررسی کردن که گاها فکر میکنم چیزی فرا بشر بودن .آخر انسان رو با دیدی فراتر بررسی کردند.
مردم هیچ وقت بابت ضعفت ازت متنفر نیستن.
اونا به خاطر قدرت و توانایی هات ازت متنفرن!
--
پ ن
وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.

این خلاصه درس آرامش داشتن هست :

یکی زیر سایه درخت  در حال استراحت بود رهگذری  از کنارش گذر کرد و گفت :چرا اینجا نشستی ممکنه که درخت بشکنه روی تو . ممکنه حیوان درنده ای بیاد سمت تو  و کلی صحبت دیگه 

فرد درجواب رهگذز گفت شاید.. و به استراحت خود ادامه داد

حالم بد میشه .. هی  صحبت میکنن از این کتاب... بی شعوری ..

نیگا این عین پست یه نفر ..

  • ین کتاب رو چهار سال پیش برای اولین بار خوندم خیلی سعی کردم بیشعور نباشم و رفتارهایی که تمایل بیشتری به بیشعوری در من دارند رو کنار بزارم، اما دقت نکردم که ممکنه با یک بیشعور مواجه بشم. هفته پیش دوباره کتاب رو خوندم و واقعا حالا دیگه درک من از بیشعوری تفاوت زیادی کرده، شانس اوردم که همسرم کسی که آیندم رو باهاش تقسیم کردم آلوده به این بیماری نیست. همسرم ازت ممنونم. 
  • خو عزیز من تو دقت کن کم کم به عنوان کتاب اخه 
  • No more Azz H0les ... ,والا ته ته می تونی بگی من ..فولان نیستم ..
  • من نتونستم کتاب رو بخونم انگار بخوای توی  عسل حرکت کنی خو زور داشت برام
  • من کتاب نیمه تاریک وجود فورد رو ترجیح میدم ... 
  • فرض رو بر این گذاشتم که من یه بی شعورم ...
  • توی کتاب نیمه تاریک وجود زیاد روی این مسایلی که ادم ها باهاش مقابله میکنند بحث عمیق شده ...
  • تا کتاب های یارو خاویر... 
  • ---
  • عکس محبوب من نبود برای همین بصورت دامب نیل قرارش دادم

بعد کمی از گفتن هاش 

میون حرفاش پریدم و بهش گفتم که داره یکی از مهمترین خاطرات رو برای من می سازه 

یعنی همون موقع توی همون لحظه اتفاقات داشت توی گذشته حک میشد. 

گفت که خیلی روی خودش کار کرده و سعی کرده دیگه از غر زدن دست برداره 

سعی می کنه هیچ قضاوتی نسبت به هیچ چیز نداشته باشه 

گفت تمام سعیش رو داره می کنه برای رفتن 

گرفتن مدرک ایلتس رو تو اولویت گذاشته 

روزای زوج عصرا میره یوگا 

یکشنبه ها کلاس سه تار 

سه شنبه ها اواز 

و اخر های هفته که کوه رفتنش به راهه


شاید این اقتضای رسیدن به سن سی بود

امیدوارم موفق بشه 

گرچه گذر زمان پاسخ دهنده است اما مهمه که کسی برای خواسته هاش تلاش کنه و این جرات رو داشته باشه 

Mali



ده و ده دقیقه شب می تونه زمان خاصی بشه برای هر کسی

برای من می تونه شروعه باشه 
حس خاصی دارم .. حس همون ادمی که مدت زیادی هست فاصله گرفته از تلاش هاش
اتفاقای پیرامونش رو میدیده .
 ولی بقدری قدرت و زخم اتقاق ها زیاد بوده تنها تصمیم گرفته زمانی بگذره 
زمان گذشته چیزی حدود 8 سال ...
و من امید و قدرت این رو دارم که در طی ده سال همه چیز رو درست بکنم 
با تلاشم 
حقیقت دیروز و امروز یعنی بجز 3 ساعت پیاده روی که ناگزیر بودم ازش ....تلاش زیادی برای دولوپ وب کردم ... 
و موفق نشدم....
منتها صحبت من در دراز مدت خواهد بود جایی که در مبارزه طولانی خیلی چیزها رقم می خوره 
شاید این پست مبهم باشه وقتی صحبت شده از 8 سال برای فراموشی سختی ها 
اما با در نظر گرفتن اینکه بقدری مطالب حقیقی و عریان مطرح خواهند شد که من هرگز نام خودم رو معرفی نمی کنم
چون ممکنه شرم زدم کنه ولی همین می تونه باعث شه همه چیز از تلاش هام رو ثبت کنم ... 
همین مهمه که بدونم من دووم  اوردم 

اخر این پست بد نیست با همین مطلب رو یاد اور شم که 
پدرم می گفت اگه کسی می خواد باهات دعوا کنه سعی کن تو اولین مشت رو بش بزنی
ولی 
من می گم اگه کسی بات دعوا کرد ... مهم اینه که تو اخرین مشت رو بزنی بهش ...

ساعت ده و ده دقیقه صبح مدیرم امد.. 





سرکلاس مهارت های زندگی دانشگاه 
دختری بود که گفت خیلی بزرگ آیات سوره والعصر رو  چاپ کرده و اتاقش رو با نصب این تابلو  مزین کرده.
و این بعد صحبت استاد بود که گفت سوره والعصر رو بسیار بیاد بیاورید.

کم کم توی عادت های زندگی من ان اتفاق تاثیرش رو داشته
بعد بیدار شدن صبح اولین کاری که می کنم  مرور سوره با دقت به معنی اش هست 
و بعد لیست کردن کارهایی که باید امروز انجام بدهم تا امروزم بهترین روز باشه 
و  در کنارش یاداوری اینکه امروز چندمین روزه از اون برنامه جامع ام نهایت اینکه 
 آیا تو این روزهای خوب زندگی کردم یا نه !
برای دوش گرفتن نیاز دارم به تشخیص اینکه دوش آب سرد می تونه مفید باشه یا نه
تو ادامه نتیجه بررسی رو برای همیشه آدمی قرار میدم باشد که همه استفاده کنند 

 دوش آب سرد اگر به شکل متعادل و منظم مورد استفاده قرار بگیرد می‌تواند اثرات مثبت زیادی داشته باشد.

بدن به محض قرار گرفتن زیر دوش آب سرد به صورت لحظه‌ای دچار استرس می‌شود و سیستم دفاعی بدن می‌کوشد به مقابله با این وضعیت بپردازد.

بدن مکانیزم ستیز یا گریز (Fight-or-Flight) را که مربوط به شرایط تهدید است، فعال می‌کند و افزایش انرژی و قدرت و درواقع ترشح آدرنالین) در بدن بروز می‌ یابد.
 دوش آب سرد می‌تواند راهکاری مناسب برای مواجه با سندرم خستگی مزمن (CFS)باشد.
حتی بر روی تعداد گلبول‌های سفید خون هم تاثیر مثبت دارد.
 مقابله با افسردگی :
برخورد‌ آب سرد با پوست که تحت عنوان شوک سرد شناخته می‌شود بلافاصله به سریع‌تر شدن تنفس و ضربان قلب منجر می‌شود. در این شرایط بدن اکسیژن بیشتری جذب می‌کند و همچنین رگ‌ها تا حدی دچار انقباض می‌شوند. بدن تلاش می‌کند با ارسال خون با اندام‌های حیاتی، آنها را گرم نگه دارد و برآیند تمام این فرایند فعال‌تر شدن سیستم تنفس و گردش خون است.


دونده‌های آمریکایی قبل از آغاز مسابقه پاهای خود را در حوضچه‌های آب یخ فرو می‌برند که با این کار باعث انتقال حرارت در عضلات خود می‌شوند که درنهایت این اقدام موجب می‌شود تا خون قابل توجهی به سمت پاهای آن‌ها هدایت شود.

محققان اسکاندیناوی  پی بردند که قرار گرفتن در معرض هوای سرد سوخت و ساز چربی قهوه ای بدن را تا 9 برابر افزایش می دهد, که اگر تداوم داشته باشد به فرد کمک می نماید تا حدود 5 کیلوگرم از وزن اضافی بدنش را در ظرف یکسال از دست بدهد.



Anathema - The Lost Song Part 2


در طول زندگی، لحظه ای مختص…

…برای بیداری ـست

بیداری ای که سببِ آن، صدای ممتد ـه…

…تپش قلب تو ـست


و اکنون رهایی ازآن تو ـست

و من همچنان…

در رویا به سر می برم


زنده و پویا است…

عشقی که زمانی، به آن اعتقاد داشتم


و روزی وجود مرا حس خواهی کرد

بسان ـه نجوایی بر فراز نسیم

و من نظاره گر تو خواهم بود…

در حالی که بی واهمه، در جای خود ایستاده ای


و من خموشانه با تو سخن خواهم گفت

و حتم دارم که نجوای مرا میشنوی

(این حس، فراتر از چیزی ـست که تجربه کرده ام)


روزی وجود مرا حس خواهی کرد

بسان ـه نجوایی بر فراز نسیم

(و من نظاره گر تو خواهم بود…

در حالی که بی واهمه، در جای خود ایستاده ای)


و خموشانه با تو سخن خواهم گفت

(و حتم دارم که نجوای مرا میشنوی)


به سوی من بازگرد

(خواهشا” باور کن…)


این حس، فراتر از چیزی ـست که تجربه کرده ام

اینکه تنها خیال بوده باور این برای من ممکن نیست

سلام 

 68 روز گذشته و مهاجرت کردم اینجا(ناشناخته بودن باعث میشه راحت تر بنویسم  و یجورایی دیگه جو نوشتن سرد و سنگین شده بود)

برای موفق شدنم و رسیدن به اهدافم که مثل قاشق قاشق خوردن فیل می مونه باید بگم که من تا الان  با پیوسته دنبال کردن اهداف مشکل داشتم .

سعیمان را می کنیم.