این خلاصه درس آرامش داشتن هست :
یکی زیر سایه درخت در حال استراحت بود رهگذری از کنارش گذر کرد و گفت :چرا اینجا نشستی ممکنه که درخت بشکنه روی تو . ممکنه حیوان درنده ای بیاد سمت تو و کلی صحبت دیگه
فرد درجواب رهگذز گفت شاید.. و به استراحت خود ادامه داد
این خلاصه درس آرامش داشتن هست :
یکی زیر سایه درخت در حال استراحت بود رهگذری از کنارش گذر کرد و گفت :چرا اینجا نشستی ممکنه که درخت بشکنه روی تو . ممکنه حیوان درنده ای بیاد سمت تو و کلی صحبت دیگه
فرد درجواب رهگذز گفت شاید.. و به استراحت خود ادامه داد
حالم بد میشه .. هی صحبت میکنن از این کتاب... بی شعوری ..
نیگا این عین پست یه نفر ..
این دختر بچه مرساناست. خونه مونا دعوت بودم .
دختر فقط می خواست حضور داشته باشه بدون غر زدن و گریه در تمام لحظات .
بارها تا مرحله خوابیدن پیش رفت اما چیزی تو وجودش نمی ذاشت بخوابه . شوق بودن و زندگی کردن
بازم میگم بعضی ها هستن که شوق زنده بودن و زندگی دارند و بنظرم این با سن و سال زیاد میونه ای نداره
سال ها بعد هم ویژگی این دختر رو هم شده برای خودم مرور خواهم کرد.
دوشنبه صبح اول خرداد سرکار بودم .. که 9 زنگ زد گوشیم ... پدرم بود فهمیدم برادرش فوت کرده .. راهی شدیم حدود 11:30 به سمت سبزوار ..
من مدت های خیلی زیادی بود تنها عموم رو ندیده بودم . سه نفره با 405 رفتیم و هفت شب رسیدیم . توی سرخه و میامی توقف داشتیم و بعد سبزوار
توی راه کمی از شرایط خونه خریدن صحبت کردیم . به هر حال حواس پدر رو سعی میکردم پرت کنیم . بعد رسیدن به خونه عمو.. توی دم غروب.
آرزوی حدود 50 ساله تک دختر عموم با حال خیلی بدش بود.. باقیش هم گفتن نداره مراسم عزاست .. توی شهرستان گویا سنگین مراسم ختم رو برگزار میکنند تا 9 و نیم شب که یک مداح امد به مجلس و برای شور دادن به جمع خیلی عذاب دار مراسم رو برگزار کرد و نهایت چند نفر حالشون بد شد . یکی از فامیل هام اومد اونم روحانی یه .. دقیقا حکم اب رو اتش رو داشت و با گفتن مرگ باعث خوشحالی و فرح مومن میشه شروع کرد و جمع ارام شد ..شام ابگوشت بود پر از دمبه با نان خشک محلی .. کمک خواهر زاده های مرحوم مشهود بود . ماست چربم بود.
روز دوم روز خاکسپاری بود شبش حدود 11 برگشتیم و صبحش سخت بیدار شدم. ماجرای خاکسپاری سخت بود. بعد خاکسپاری عده زیادی نهار دعوت بودند .خیلی حالم بد شد غذا کباب بود و چرب و جوجه کباب وبرنج هندی مجموعا افتضاح
کلپوره کمک کرد .. با ماست خوردم دیگه .. من تو مراسم بعد نبودم
روز بعد روز سوم بود اصلا نهار نخوردم و عصر بعد برگشت از مسجد به خونه عمو و بعد خداحافظی از اقوام برگشتیم .
ماشین خراب شد. داور زن شهر زادگاه شریعتی. شب شاهرود خوابیدن خیلی سخت داشتیم توی توقف .و امروز هم تا 3 عصر طول کشیدن رسیدن ما به خونه.. یدک کش جلو خونه نگه داشت .خاطره هم باشه .. و جزییات هم باشه الان زمان مناسب نیست مسیله مهم دور افتادن از برنامه ریزی ها بود .همین الان با نوشتن و ثبت کردن که قرارم بود می دانم که سه روز مهم رو کامل از دست دادم و امروزم هم باید مراقب باشم .. فعلا که 5 عصر شده است
من تو وبلاگ های مختلف زمانم رو زیاد صرف میکنم
تلاش برای پیدا کردن نویسنده هایی که بتونم بعدا هم مراجعه کنم بهشون و این سخته
سخته پیدا کردن هم فاز ...
معرفی فیلم خوب
یه فیلم خیلی خوش ساعت و درام ...

داستان مرد و زن عاشق هی که بعد 12 سال بصورت اتفاقی توی یک سوپر مارکت هم رو می بینند...
زن مرد رو می شناسه و به اسم کوچک صداش میکنه ...جیم !
مرد هم خیلی سریع زن رو بجا میاره و میگه چطوری آماندا!
اما بعد یه چند جمله مکالمه خیلی سریع.. مرد نشون میده که علاقه ای به ادامه مکالمه نداره و سرد برخورد میکنه
اخر سرم میگن خوشحال شدم دیدمت
بیرون فروشگاه ساعتی گذشته .. ماشین هاشون هم کنار هم هست و باز هم اتفاقی هم رو میبینن ...
اخر سر همون قانون همیشگی بین زن و مرد و توجه به هم خودش رو نشون میده .. موقع خداحافظی بار دوم جیم به زن پیشنهاد یه قهوه خوردن رو میده ...
داستان فوق العادس.. تماما توی یک روز اتفاق می افته...
نشون میده که مرد برای رهایی از سختی های عشقی که با آماندا داشته شهر زندگی اش رو عوض کرده و آماندا هم اومده به خواهرش توی شهر جیم سر بزنه!
اگه رمانس دوست دارید ...فیلم رو از دست ندید
3 ترانه the lost songs series از اناتما می تونه خیلی مرتب با فضای داستان باشه ...
وبلاگم مثل کشکول شده ..کمیش تقصیر من نیست ..دو تا وبلاگ نایس داشتم مثه هولو ... ماه ...چی شد .. بگذریم ...
از من 31 ساله گذشته که شکایت کنم و مث خوندن پستای دختر پسرای رومانتیک اوقم بگیره .. گرچه خودم ام جزو دسته همین اوسکولا بودم یه روزی.. پس شماتتی نیس اونا به راه خود من و دهه 50 شصتی ها هم به راه خود ...
این وبلاگ رو مرتب میکنم
--پی نوشت اول
بابام جان این عکس چیه به عنوان عکس وبلاگ گذاشتی .. اینو بردار....

مثل کوه پشتم... و همین دلم را گرم میکند.
برای من که راضیم حتی به کم داشتنت و حتی به دور بودنت.
همین که نگاهت میکنم لبخند میزنم فرقی نمیکند کجا باشی ؛ همینجا در کنار من یا در قاب عکس روی طاقچه،
چشمانت چشمانت است که مرا دیوانه میکند. نیشخندی میزنم و باز بغضیست که گلویم را فشار میدهد.
نه! نه!
نه اینکه شکایت کنم از دور بودنت نه اینکه این همه کم داشتنت دلم را زخم کرده باشد فدای سرت
بغضم به حال وقتی است که کنارت بودم و زود گذشت همین.
قول گرفته ام از روزگار که این نیز زود بگذرد.
خودش گفت. خودش گفت تا چشم به هم بزنی میگذرد و من هر بار که پلک میزنم لبخند میزنم.
لبخند میزنم که شاید این پلک همانی باشد که روزگار قولش را داده بود نکند که تو کنارم باشی و من غمگین به نظر برسم.
راستی رفیق نگفته ام برایت که تو فقط اشاره کن بگو کجا ...فقط کجا...
حتی کِی اش را هم نمیخاهم مینشینم همان جا که تو نشانم دادی از همین امروز تا روزی که بیایی

این کتاب که تیم حس ناب اون رو بصورت پی دی اف منتشر کرده . رو می تونید انتهای این پست دریافت کنید .
کتابی که با جلد سبز رنگش و عکس دلار ها یکی از کتاب های پرفروش تو همین ایران بوده .
گرچه قدیمی هست و 100 سال پیش نوشته شده(1937) اما آموزنده اصولی هست که کاربردی است
البته در سال 2005 در نسخه انگلیسی کتاب یک بازبینی و بروز رسانی مطالب و مثال ها با توجه به حفظ اصول ارایه شده .
به عنوان کسی که هم کتاب ترجمه شده توسط قره داغی رو خوندم هم نسخه انگلیسی قدیمی و هم نگاهی به کتاب ویرایش جدید تر داشتم .
باز این نسخه پی دی اف رو می پسندم .امیدوارم شما نیز دانلود کنید و استفاده نمایید .
دریافت
حجم: 1.72 مگابایت
توضیحات: بیندیشید و ثروتمند شوید پی دی اف فارسی
بعد کمی از گفتن هاش
میون حرفاش پریدم و بهش گفتم که داره یکی از مهمترین خاطرات رو برای من می سازه
یعنی همون موقع توی همون لحظه اتفاقات داشت توی گذشته حک میشد.
گفت که خیلی روی خودش کار کرده و سعی کرده دیگه از غر زدن دست برداره
سعی می کنه هیچ قضاوتی نسبت به هیچ چیز نداشته باشه
گفت تمام سعیش رو داره می کنه برای رفتن
گرفتن مدرک ایلتس رو تو اولویت گذاشته
روزای زوج عصرا میره یوگا
یکشنبه ها کلاس سه تار
سه شنبه ها اواز
و اخر های هفته که کوه رفتنش به راهه
شاید این اقتضای رسیدن به سن سی بود
امیدوارم موفق بشه
گرچه گذر زمان پاسخ دهنده است اما مهمه که کسی برای خواسته هاش تلاش کنه و این جرات رو داشته باشه
اپیزود اول
قرار بود ساعت 20 دقیقه به هشت زیارت عاشورا شوروع بشه تو اداره من 6 بیدار شدم و 20 دقیقه زودتر رسیدم سرکار
گفتند8:10 شروع میشه (یعنی با 30 دقیقه تاخیر...)، سر وقت داخل بودم ... از قسمت ما فقط مدیرمان ماند ...خیلی خجالت اور بود...
به هر حال تا یک ساعت و ربع بعد همچین مراسمی ادامه داشت.کاری به خودم ندارم که اولین و اخرین باری بود که در مراسم آنها شرکت کردم .
از برگزاری مراسم و درست و غلط بودن آن بگذریم ..
میدانیم نباید در انجام کاری درست، انجام کارهای اشتباه وجود داشته باشد.
اپیزود دوم
این را مسئولین هم میدانند..مثلا صادق لاریجانی که برای رسیدگی به وضعیت دادگاه ها در بازدیدی، متوجه ازدحام و صف طولانی مردم گردید و جناب قاضی در مراسم پر فیض عاشورا به امور معنوی اشتغال داشتند .
به شخصه فکر میکنم قاضی محترم نه یک ساعت بلکه ساعت های بسیاری به مجموع نفرات آن صف را تلف نموده
«کافکا، بیرون چه میبینی؟»
از پنجره ی پشت سرش به بیرون نگاه میکنم.
«درختها، آسمان و قدری ابر را میبینم. و چند پرنده روی شاخههای درخت.»
«هیچ چیز غیر عادی نیست، درست؟»
«درست است.»
«ولی اگر میدانستی
فردا صبح دیگر نمیتوانی اینها را ببینی،
همه چیز
ناگهان در نظرت جلوه میکرد و ارزشمند میشد، نه؟
کافکادرکرانه
---
دوبار کتاب رو خوندم .. تو روز بارونی تو انقلاب بودم با ملیحه صحبت کردم ،گفت برای خودت از طرف من این کتاب رو بگیر.
----
از بهترین حس های خوب دنیا میشه گفت ..
معرفی کتاب،فیلم،رستوران، کلن چیزای دوست داشتنی ای هست که دوست ات بهت پیشنهاد میده و خودش زحمت تستش رو انجام داده .
ده و ده دقیقه شب می تونه زمان خاصی بشه برای هر کسیدوش آب سرد اگر به شکل متعادل و منظم مورد استفاده قرار بگیرد میتواند اثرات مثبت زیادی داشته باشد.
بدن به محض قرار گرفتن زیر دوش آب سرد به صورت لحظهای دچار استرس میشود و سیستم دفاعی بدن میکوشد به مقابله با این وضعیت بپردازد.
دوندههای آمریکایی قبل از آغاز مسابقه پاهای خود را در حوضچههای آب یخ فرو میبرند که با این کار باعث انتقال حرارت در عضلات خود میشوند که درنهایت این اقدام موجب میشود تا خون قابل توجهی به سمت پاهای آنها هدایت شود.
محققان اسکاندیناوی پی بردند که قرار گرفتن در معرض هوای سرد سوخت و ساز چربی قهوه ای بدن را تا 9 برابر افزایش می دهد, که اگر تداوم داشته باشد به فرد کمک می نماید تا حدود 5 کیلوگرم از وزن اضافی بدنش را در ظرف یکسال از دست بدهد.
Anathema - The Lost Song Part 2
در طول زندگی، لحظه ای مختص…
…برای بیداری ـست
بیداری ای که سببِ آن، صدای ممتد ـه…
…تپش قلب تو ـست
و اکنون رهایی ازآن تو ـست
و من همچنان…
در رویا به سر می برم
زنده و پویا است…
عشقی که زمانی، به آن اعتقاد داشتم
و روزی وجود مرا حس خواهی کرد
بسان ـه نجوایی بر فراز نسیم
و من نظاره گر تو خواهم بود…
در حالی که بی واهمه، در جای خود ایستاده ای
و من خموشانه با تو سخن خواهم گفت
و حتم دارم که نجوای مرا میشنوی
(این حس، فراتر از چیزی ـست که تجربه کرده ام)
روزی وجود مرا حس خواهی کرد
بسان ـه نجوایی بر فراز نسیم
(و من نظاره گر تو خواهم بود…
در حالی که بی واهمه، در جای خود ایستاده ای)
و خموشانه با تو سخن خواهم گفت
(و حتم دارم که نجوای مرا میشنوی)
به سوی من بازگرد
(خواهشا” باور کن…)
این حس، فراتر از چیزی ـست که تجربه کرده ام
اینکه تنها خیال بوده باور این برای من ممکن نیست
سلام
68 روز گذشته و مهاجرت کردم اینجا(ناشناخته بودن باعث میشه راحت تر بنویسم و یجورایی دیگه جو نوشتن سرد و سنگین شده بود)
برای موفق شدنم و رسیدن به اهدافم که مثل قاشق قاشق خوردن فیل می مونه باید بگم که من تا الان با پیوسته دنبال کردن اهداف مشکل داشتم .
سعیمان را می کنیم.